برگرد..........


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

نمیدونم چرا...چرا...چرا........................................

آخه تو و من چرا باید عذاب بکشیم ..چرا من باید گیج و سرگردان فقط گریه کنم..

چرا ..تو که بم گفتی برو..تو چرا از دلتنگی میگی؟تو از درد چی می فهمی؟؟تو ...

حالم از دنیا بهم میخوره از زندگی بدم میاد...کاش بمیرم از هیچ چی نمیترسم...

سرمو گرم میکنم به درس و کلاس اما در تمامی لحظات با تو...باتو که تنها کسم هستی سر میکنم..

دیروز باشگاه رفتم تو بارون ..خانوادم بم گفتن دیونه تو این بارون باشگاه بری چی کار..

اما من رفتم چون دلم مث آسمون گرفته بود و هوای باریدن داشت..چترمو بستم تا بارون خیسم کنه و احساس آرامش کنم..

باشگاهمون کنار دریا دریا طوفانی بود..آبش پیشروری کرده بود به جاده ها تو کفشم آب رفت اما من با آرامش تو همون اب ها قدم میزدم..موقع برگشتن شب شده بود..بعد اذان بود داشتم از جاده ر میشدم با آرامش ماشین باسرعت نزدیک بود بزنتم و من خیلی اروم راهمو ادامه ادم مث دیوونه ها اگه ترمز نمیکرد میمردمو انقد عذاب نمیکشیدم.....الان دارم اهنگ نیما علامه رو گوش میدم همون که تو برام فرستادیش..وابستت شدمو و بتو کردم عادت ..دیوونتم عشقم تو باید مال من باشی مال من باشی....

هنوزم باورم نشده که برنمیگردی تو برمیگردی..تو بازم برمیگردی.........................................

برگرد دیگه خسته شدم..

تنها امیدی که برا زنده بودن و زندگی کردن اینه که امید دارم و میدونم برمیگردی..

ازت میخوام برگردی با کمال پررویی...اخه دست خودم نیست دیگه نه غرور برام مهمه نه شخصیت و نه...................اصلا هیچ چیز جز تو برام مهم نیست..

برگرد برگرد.....برگرد اخه چرا؟؟؟






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


1 / 9 / 1390 5:19 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§